سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

حسین(ع)حقیقت اشک و ناله و نوحه است

حضرت علی بن الحسین حضرت امام سجاد(ع)، در طول حیات مبارکشان، پس از شهادت پدر، روزگار را در حزن و اندوه و اشک می گذراندند. روزها روزه دار شب ها به نماز قیام می کردند، و چون افطار می نمودند، طعام شان، با اشک آن حضرت ممزوج می گشت، و به افراد خود، که او را در خوردن طعام و آب ترغیب می کردند می فرمود: فرزند رسول خدا(ص)تشنه و گرسنه به شهادت رسید و این جمله را کراراً و با اشک، تکرار می کرد، بطوریکه آب و غذای آن حضرت، به اشک مبارکشان ممزوج می گشت و این چنین بود، تا دعوت حق را لبیک گفتند.
از یاران آن حضرت می گوید:روزی امام سجاد(ع) به صحرا رفته بود، و من نیز دنبال او رفتم، او را در حالیکه بر سنگ سختی در حال سجده افتاده بود، یافتم، ایستادم و صدای ناله و گریه بلند آن حضرت را می شنیدم، و شمردم، که حضرت هزار بار می گفت: «لا اله الا اللّه حقاحقا لا اله الا اللّه تعبدا و رقا، لا اله الا اللّه ایمانا و تصدیقا و صدقا»، سپس حضرت سر خود را از سجده، برداشت، و تمام صورت حضرت از اشک خود خیس شده بود، عرضه داشتم، که الحمدللّه غم شما زائل گردید ولی اشکتان چطور؟
حضرت فرمود: وای بر تو، چه می گویی، می دانی حضرت یعقوب(ع) که فرزند حضرت اسحاق(ع) و نوه حضرت ابراهیم(ع) بود، که نبی بود و فرزند نبی، و 12 پسر داشت، خداوند فقط یک فرزند او را، از چشمش دور داشت، و این موجب سفیدی موی او از غم و اندوه شد و کمرش خمیده گردید و چشمانش نابینا شد، در حالیکه فرزندش، در واقع امر زنده بود، در حالیکه من به چشم خود دیدم، که پدرم، برادرم، و 17 نفر از جوانان بنی هاشم، به شهادت رسیدند، و چگونه اندوهم، زائل گردد، و اشکم پایان یابد؟!

گریه ملائکه آسمان، جنیان، وحوش، ماهیان، بادها و ابرها و مرغ های آسمان

اگر مایل باشی، که بدانی چه گروهی از مخلوقات خداوند، بر مصیبت حسین(ع) در کربلا، و این فاجعه ایکه در آن دیار، اتفاق افتاد گریستند، به زیارت وارده از جانب حضرت حجت(عج)خطاب به حسین(ع) رجوع کن، در این زیارت، حضرت، اشاره به اقامه ماتم در أعلی علیین، حور العین بهشت، اشک آسمان ها و آنچه در آنست، و کوه ها و معادن آن، رشته کوه ها و اطراف آن، دریاها و ماهیان آن و.... می فرماید:و اقیمت لک الماتم فی أعلا علیین، و لطمت علیک الحور العین، و بکت السماء و سکانها، و الجبال و خزانها، و الهضاب و أقطارها، و البحار و حیتانها و مکه و بنیانها، و الجنان و والدانها، و البیت و المقام، و المشعر الحرام، و الجل و الإحرام و....
مسلماً حسین(ع)حقیقت اشک و ناله و نوحه است، زیرا او بر چیزی مقاومت و صبر کرد، که هرگز قبل از او، کسی این چنین نکرده بود، و مصائبی را بر جان و دل خرید، که قبل از او سابقه ای نداشت و در آینده نیز نخواهد بود، و لذا بدین سبب دین جد خود رسول خدا، محمد مصطفی(ص) را، زنده کرد. و لذا حضرت رسول(ص)در زمان حیات خود، فرمود:«حسین منی و انا من حسین»، و این کلام را زمانی فرمود، که حسین(ع)کودکی بیش نبود.
به علت همه این مسائل است، که باید برای چنین فاجعه ای که در کربلا، پیش آمد، و این چنین مردی از آل رسول، بدست امت همان رسول (ص)، به شهادت رسید، می گفت:«و لمثل هذا فلیبک الباکون، و لیندب النادبون، فإنا للّه و انا إلیه راجعون»

ای خرگه عزای تو این طارم کبود
لبریز خون ز داغ تو، پیمانه وجود

تنها نه خاکیان به عزای تو اشگریز
ماتم سراست بهر تو از غیب تا شهود

از خون کشتگان تو صحرای ماریه
باغی و سنبلش همه گیسوی مشکبود

کی بر سنان تلاوت قرآن کند سری
بیدار ملک کهف توئی، دیگران رقود

نشکفت اگر برند تو را سجده سروران
ای داده سر بطاعت معبود در سجود

تربت حسین(ع)شفاء است 

حال که، روایات منقول از انبیاء اولوالعزم و اوصیاء، و ائمه طاهرین را در باب میزان ثواب بر گریه بر حسین(ع) آوردیم، مناسب دیدم، که روایتی از امام رضا(ع) درباره شفاء تربت حسین(ع) به نقل از کتاب بحارالانوار نیز بیاورم، در کتاب أمالی طوسی جلد1 صفحه 326، از قول سعد بن سعد، به نقل از حسن ابن فضال می گوید: از امام رضا(ع) سئوال کردم، که خوردن خاک، چه حکمی دارد؟ حضرت فرمود: خوردن هر خاکی، همچون میته و خون، و هر آنچه هنگام ذبح، نام خدا، بر آن برده نشود، حرام است، مگر خاک قبر حسین(ع)، که خوردن کمی از آن، شفاء هر دردی است. و در کتاب علل الشرایع صفحه 533، به حسین(ع) آمده است، که ایشان فرمودند: خوردن خاک کوفه، همچون خوردن گوشت مردم است،
و از قول حضرت رسول(ص)آمده است، که هر که، خاک را بخورد، ملعون است.



نوشته شده در پنج شنبه 90 آذر 17ساعت ساعت 7:7 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

روایاتی که فضیلت زیارت امام حسین (ع) را بیان داشته اند، هرچند دربیان ثواب با هم متفاوت اند، اما دریک نقطه اشتراک دارند و آن، این که آن را برتر ازحج ویا عمره دانسته اند،و برخی از آنها ثواب چندین حج را برای زیارت امام حسین(ع) برشمرده اند.دراین نوشتار، پس از بیان برخی از این روایات، به چرایی این برتری پرداخته شده است.
دربرخی از روایات، فضیلت زیارت امام حسین(ع) ،با فضیلت های حج وعمره گزاردن، مورد سنجش و ارزشیابی قرار گرفته است.برخی از این احادیث، ثواب زیارت آن امام را برابر با ثواب حج وعمره ی پس از انجام دادن حج واجب می دانند وبرخی، آن را برابر با حج می دانند، برای کسی که نتوانسته حج بگزارد؛ ولی شماری از روایات، فضیلت زیارت امام حسین(ع) را بیشتر از حج گزاردن، بلکه فضیلت آن را برابر با یک هزار حج، مطرح کرده اند؛ روایاتی مانند:
عن أبی عبدالله [الصادق] (ع)زیارة قَبر ِالحسُیَن (ع) حَجَّةٌ، و من بَعد ِالحََّجةِ حَجَّةٌوعُمرَةٌ بعَد َحَجَّةِ الإسلامِ؛ (1)
زیارت قبر حسین(ع) [برابربا] یک حج است و[بلکه برابر با] حج وعمره ای است که پس از حجة الإسلام به جا آورده می شود.
عن ابراهیم بن عقبة: کتَبتُ إلی َالعبَد ِالصّالِح ِ(ع) إن رَأیَ سیَدنُا أن یخِبرنَی بأِفَضل ِما جاءَ بِهِ فی زِیارَةِ الحُسین ِ(ع) وهَل تَعدلُ ثَوابَ الحَجِّ لِمنَ فاَتهُ؟
فَکتَبَ (ع) : تَعدِلُ الحَجَّ لِمَن فاتَهُ الحَجُّ؛ (2)
به بنده صالح (امام جواد یا هادی(ع)) نوشتم: اگر سَرور ما صلاح می داند، مرا از برترین چیزی که درباره ی زیارت حسین(ع) روایت شده ،خبر دهد، وآیا زیارت کسی که به حج نرسیده، برابر با حج،پاداش دارد؟
امام (ع) نوشت: «[زیارت حسین(ع) ] برای کسی که حج را از دست داده، برابر با حج است».
عن محمد بن سنان: سَمعِتُ الرِّضا(ع) یَقولُ: زیارةُ قبَرِ الحُسَینِ(ع) تَعدِلُ عُمرَةً مَبرورَةً مَقبوَلةً؛ (3)
شنیدم که امام رضا(ع) می فرماید: «زیارت قبر حسین(ع)، برابر با عمره ای مقبول ونیکوست».
عن أبی عبدالله [الصادق] (ع): مَن أتی قَبرَ الحُسیَن ِ(ع) کتِب َاللهُ لَهُ حَجَّةً وَعُمرَةً؛(4)
هرکس به [زیارت] قبر حسین(ع) بیاید، خداوند، برایش یک حج وعمره می نویسد.
عن علی بن الحسین [زین العابدین] (ع) : مَن زارَ قَبرَ الحُسَینِ (ع) کتِبَ لَهُ حُجَّةٌ وَعُمرَتانِ؛ (5)
هرکس قبر حسین(ع) را زیارت کند، یک حج ودوعمره، برایش نوشته می شود.
عن أبی عبدالله[الصادق (ع)] : مَن أَتی قَبرَ الحُسَینِ (ع) عارفاً بِحِّقهِ، کانَ کمَن حَجَّ ثَلاثَ حِجَجٍ مَع َرَسوُلِ اللَه (ص) ؛ (6)
هرکس با شناخت حقّ حسین (ع) به زیارت قبرش بیاید، مانند کسی است که سه بار همراه پیامبرخدا(ص) حج گزارده است.
عن أبی عبدالله [الصادق] (ع): زِیارَةُ قَبرِ الحُسَینِ (ع) تَعدِلُ عَشرینَ حُجَّةً وَأفضَلُ، وَمِن عشِرینَ عُمرَةً وَحُجَّةً ؛ (7)
زیارت قبر حسین(ع)، برابر با بیست حج وبرتر از آن است، ونیز [برتر از] بیست عمره و بیست حج است.
عن أبی سعید المدائنی: دَخَلتُ عَلی أَبی عَبدِالله (ع) فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداک ، أأتِ قبَرَ الحُسَینِ(ع)؟
قالَ: نَعَم یا أبا سَعیدٍ! فَائتِ قَبرَ ابنِ رَسوُلِ الله (ص) أطیبِ الطَّبینَ، وأَطهَرِ الطّاهرینَ، وأبَرَّ الأَبرارِ؛ فَإذا زُرتَهُ کتَبَ الله لَک َبهِ خَمسًا وعِشرینَ حُجَّةً ؛(8)
ابوسعید مدائنی گوید: برامام صادق(ع) درآمدم وگفتم: فدایت شوم! آیا به زیارت قبر حسین (ع) بروم؟
فرمود: «آری، ای ابوسعید، به زیارت قبر فرزند پیامبر خدا(ص) برو که او پاک ترین پاکان، پاکیزه ترین پاکیزگان، و نیکوترین نیکوکاران است، پس چون اورا زیارت کنی، خداوند دربرابر آن، بیست وپنج حج برایت می نویسد».
عن بشیر الدّهّان سَمعِتُ أبا عبَدِالله (ع) یَقولُ.... فَقالَ: یا بَشیرُ! إنَّ الرَّجُلَ منِکُم لِیغتَسِلُ عَلی شاطِیِء الفُراتِ، ثُمَّ یَأتی قَبرَ الحُسِینِ(ع) عارِفًا بِحِّقهِ، فیَعطیهِ الله بکلِّ قدَم َیَرفَعُها أو یضَعُها مِئَةَ حُجَّةٍ مَقبولَةٍ، وَ مِئَةَ عُمرةٍ مبَرُورةٍ، وَمِئَةَ غَزوةٍ مَعَ نَبی مُرسَلٍ إلی أعداءِ الله وَأعداءِ رَسولِهِ؛ (9)
شنیدم که امام صادق (ع) می فرماید: «...ای بشیر، فردی از شما برکناره فرات، غسل می کند وبا شناخت حقّ حسین (ع) به زیارت او می آید وخداوند، دربرابر هر گامی که بر می دارد و می گذارد، یک صد حج مقبول ویکصد عمره نیکو ویک صد جهاد همراه با پیامبر فرستاده شده دربرابر دشمنان خدا وپیامبرش، برایش می نویسد».
با ملاحظه این روایات، دو پرسش، پیش می آید:
پرسش اول.ملاک این همه تفاوت درارزیابی زیارت امام حسین (ع) و حج وعمره چیست؟ و چرا روایتی آن را برابر با یک حج وعمره می داند وروایت دیگر، آن را معادل سه حج ودیگری، معادل ده حج وهمچنین تا یک هزار حج ویک هزار عمره؟!
پرسش دوم. چگونه می توان پذیرفت که فضیلت زیارت سید الشهداء (ع) بیشتر از زیارت خانه خداست؟
وآیا این گونه روایات، به مفهوم کم ارزش جلوه دادن زیارت خانه خدا نیست وموجب کاستن انگیره زایران آن وکاهش شکوه وعظمت حج نمی شود؟!
علت اختلاف روایات در ارزیابی زیارت امام حسین (ع)
درتبیین اختلاف روایات ارزیابی فضیلت زیارت سیدالشهدا(ع) وسنجش آن با حج وعمره، به دو علت، می توان اشاره کرد:

1. اختلاف کیفیت زیارت ها

ممکن است بگوییم که اختلاف روایات، ناظر به اختلاف کیفیت زیارت هاست؛ بدین معنا که هر چه معرفت زایر، بیشتر باشد وآداب زیارت را بهتر رعایت کند وهدف آن را بیشتر تأمین نماید، طبعاً زیارت او از کیفیت بهتری برخوردار خواهد بود وارزش بیشتری دارد. براین اساس، ممکن است زیارت زایری، برابر با یک حج، ارزش گذاری شود وزیارت زایری دیگر، معادل ده حج، وزیارت فردی دیگر، یک صد حج وزیارت دیگری، یک هزار حج وهمین طور تا بیش از یک هزار حج گزاردن.

2. مفهوم عددی نداشتن اعداد

با تأمل درمتن احادیث یاد شده، مشخص می شود که عدد درآنها، مفهوم عددی ندارد؛ (10) بلکه مقصود از آن، کثرت است. به همین جهت، درشماری از این احادیث وقتی راوی از برتری زیارت امام حسین (ع) برحج، شگفت زده می شود، امام (ع) برتعداد آن می افزاید.
بنابراین، مقصود درهمه این روایات، آن است که فضیلت زیارت امام حسین(ع) بسی بیشتر از فضیلت حج وعمره است.دلیل این مطلب، درپاسخ به سؤال دوم، روشن خواهد شد.

تبیین روایات برتر بودن زیارت امام حسین (ع) از حج

پیش از توضیح این روایات، توجه به چند نکته، لازم است:
نکته اوّل: این گونه ارزش گذاری در روایات اهل بیت (ع) به زیارت امام حسین (ع) اختصاص ندارد، بلکه موارد متعددی یافت می شود که عملی یک هزار برابر حج، بلکه بیشتر از آن ارزیابی شده است؛ مانند: برآوردن حاجت مؤمن، که برتر از یکهزار حجّ پذیرفته ، شمرده شده (11) ویا باز گرداندن مال حرام، که معادل هفتاد هزار حج پذیرفته است. (12)
همچنین، موارد متعددی یافت می شود که پاداش عملی، معادل پاداش یک هزار شهید، ارزیابی شده است؛ مانند: اصلاح دادن میان زن و شوهر، (13) شکیبایی برمصیب وبلا، (14) ثابت قدم ماندن بردوستی اهل بیت (ع)در دوران غیبت امام زمان (ع).(15)
پیش از اظهار نظر درباره ی این گونه روایات، لازم است تا ابتدا صدور آنها از اهل بیت (ع)، بررسی شود .درصورتی که انتساب آنها به اهل بیت (ع) ثابت باشد، با درنظر گرفتن فضای صدور احادیث، می توان به حکمت ثواب های وعده داده شده، دست یافت؛ چنان که درباره ی ثواب زیارت امام حسین (ع)، حکمت افزون بودن ثواب آن از حج وعمره، بیان خواهد شد.
نکته دوم.
برپایه گزارش برخی از روایات، زیارت سایر اهل بیت پیامبر (ص) با زیارت امام حسین (ع)، درفضیلت، برابرند. شیخ صدوق، ازامام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:
مَن زارَ واحداً مِّنا کانَ کَمَن زارَ الحُسیَنَ (ع)؛ (16)
هرکس یکی از ما را زیارت کند، مانند کسی است که حسین (ع) را زیارت کرده باشد.
این روایت، می تواند اشاره به این نکته باشد که حکمت فضیلت زیارت امام حسین (ع)، درزیارت سایر امامان (ع) نیز وجود دارد؛ هرچند با تفاوت شرایط سیاسی واجتماعی وآثار مترتب برآنها، ممکن است فضیلت زیارت آنها، متفاوت باشد.
نکته سوم: برخی از احادیث، تصریح می کنند که زیارت امام رضا(ع)، معادل گزاردن یک میلیون حج است وفضیلت آن، بیش از زیارت امام حسین(ع)است.محمد بن ابی نصر بِزَنطی می گوید که در نوشته ای از امام رضا (ع) خواندم:
أبلغ شیعتَی أنَّ زیارَتی تَعدِلُ عِندَالله - عز وجل- ألفَ حَجَّةٍ وألفَ عُمرَةٍ مُتقَبَّلةٍ کلّها؛
به شیعیان من برسان که زیارت من نزدخدا، برابر با یک هزار حج وعمره پذیرفته است.
او می گوید: این موضوع را با امام جواد (ع) درمیان گذاشتم که چگونه می شود که زیارت آن امام (ع)، برابر با یک هزار حج باشد؟ امام جواد (ع) پاسخ داد:
إی وَالله! وألفُ ألفِ حَجَّةٍ لِمَن یَزوُرهُ عارفاً بِحِّقهِ؛ (17)
آری، به خدا! وبرابر با یک میلیون حج است، برای کسی که او را از سر معرفت، زیارت کند.
گفتنی است که این حدیث نیز گواه دیگری بر مفهوم عددی نداشتنِ عدد این گونه احادیث است.
ودرحدیث دیگری، علی بن مهزیار، از امام جواد (ع)می پرسد که فضیلت زیارت امام رضا(ع) بیشتر است یا زیارت امام حسین (ع)؟ ایشان ، در پاسخ می فرماید:
زیارةُ أبی أفضَلُ، وذلک أنَّ أبا عَبدِالله (ع) یزورُهُ کُل َّالَنّاسِ، وَأبی لایزورُهُ إلا الخَواصُّ مِن الشّیَعةِ؛ (18)
زیارت پدرم برتر است؛ چون حسین (ع) را همه مردمان زیارت می کنند، ولی پدرم را جز خواص از شیعه، زیارت نمی کنند.
این، همان نکته ای است که پیش از این،بدان اشاره شد که شرایط سیاسی، اجتماعی وفرهنگی، در ارزیابی فضیلت زیارت هر یک از خاندان رسالت، نقش دارد.
اکنون با توجّه به مطالب یاد شده، برای تبیین روایاتی که فضیلت زیارت سیدالشهدا (ع) را به مراتب بیش از حج مطرح کرده اند، این نکات، قابل توجّه است:

1. موضوع سنجش

نکته اوّل، این که بی تردید، موضوع سنجش، دراحادیثی که مقایسه میان حج واجب (حَجَّة الاسلام) و زیارت مستحب نیست؛ بلکه مقایسه میان حجّ مستحب وزیارت است. بدین جهت، دربرخی احادیث، تصریح شده که زیارت امام حسین زیارت امام حسین (ع) را برتر از حج مطرح کرده اند، نمی تواند جایگزین حَجه الإسلام شود؛ بلکه برای کسی که توان گزاردن حج را ندارد، تا هنگامی که توانِ گزاردن حج را پیدا کند.
بنابراین، مقصود از روایاتی که زیارت امام (ع) زیارت وی، پاداش حج دارد، را با فضیلت تر از حج دانسته اند، این است که پس از انجام دادن حج واجب، درشرایط ویژه ای- که توضیح خواهیم داد - زیارت ایشان از فضیلت بیشتر برخوردار است.

2. توجّه دادن به امور سرنوشت ساز اجتماعی

دومین نکته در فهم احادیث یاد شده، این است که مقصود از آنها، کاستن از اهمّیت حج به مفهوم حقیقی آن نیست؛ زیرا اگر حج اهمّیت نداشته باشد، معیار قرار گرفتن آن برای ارزیابی ارزش های دیگر، بی معناست، همان طور که مقصود از احادیثی نیز که پاداش اصلاح میان زن وشوهر یا شکیبایی در برابر مصائب را یک هزار برابر پاداش شهید ارزیابی کرده اند، این نیست که مردم را از جهاد در راه خدا، دل سرد گرداند، تا به جای جهاد، به اصلاح امور خانوادگی مردم بپردازند ویا شکیبایی درمصایب را پیشه سازند؛ بلکه هدف، بیان اهمّیت پیشگیری از متلاشی شدن خانواده ها، وهمچنین تشویق به مقاومت دربرابر سختی هاست.
به بیان روشن تر، از آن جا که ارزش واهمّیت حج وشهادت در راه خدا، برای همه مسلمانان، روشن وبدیهی است ، پیشوایان اسلام، برای توجّه دادن مسلمانان به ارزش شماری از کارهایی که نقش اساسی درسازندگی جامعه دارند، حج وشهادت را معیار ارزیابی آنها قرار داده اندوبه کسانی که درکنار انجام دادن وظایف وجوبی خود به انجام دادن این گونه امور اجتماعی بپردازند، بشارت داده اند که خداوند، از فضل خود، پاداشی که قابل مقایسه با پاداش انجام دادن وظایف وجوبی نیست، به آنان عنایت می فرماید.
بنابراین، علت مضاعف بودن پاداش، دراموری که بدان اشاره گردید، این است که از یک سو، ملاک وجوب در آنها وجود ندارد تا شارع، انجام دادن آنها را واجب نماید واز سوی دیگر، انجام دادن آنها برای سازندگی جامعه مطلوب اسلامی، ضرور است واز این رو، شارع با مضاعف نمودن پاداش، مردم را به انجام دادن آنها، ترغیب وتشویق می نماید.

3. توجه دادن به حقیقت حج 

مهم ترین نکته در روایاتی که زیارت امام حسین (ع) را برتر از حج معرّفی کرده اند، توجه دادن مسلمانان به روح حج وحقیقت آن است.
روح همه عبادت ها- که حج، جامع ترین آنهاست -، حاکمیت نظام مبتنی برتوحید به رهبری امام عادل درجامعه است؛ زیرا تنها درسایه این نظام است که ارزش های الهی، امکان تحقّق و بالندگی پیدا می نمایند وچنان که از امام رضا (ع) گزارش شده ، امامت امام عادل، اساس بالندگی اسلام، محسوب می گردد:
إنَّ الإمامَةَ اُسُّ الإِسلامِ النّامی؛(19)
امامت ،ریشه بالنده اسلام است.
وبراین اساس، رهبری امام عادل- که جلوه حاکمیت توحید است - روح وجوهر وحقیقت حج به حساب می آید وحجّی با حقیقت همراه است که در سایه رهبری امام عادل وبرائت از رهبری زمامداران ستمگر- که جلوه حاکمیت شرک وطاغوت اند -، انجام گردد؛ زیرا سراسر حج، لبّیک گویی به یگانگی خداوند متعال وبرائت از مطلقِ شرک ومشرک است.وبدین سان، حجّی که با نظام توحیدی وامامت - که جلوه گاه آن است-، پیوندنخورَد، حجّ حقیقی نیست؛ بلکه حجّ جاهلی است، چنان که محدّث بزرگوار ثقة الإسلام کلینی، از یکی ازیاران امام باقر(ع) به نام فضیل، روایت کرده که فرمود:
نَظرَ (أبوجَعفَر(ع)) إلَی النّاسِ یَطوفونَ حَولَ الکَعبةِ ، فَقال: هکذا کانوا یطوفونَ فی الجاهِلیِِةِ، إنَّما اُمِروا أن یَطوفوا بِها، ثُمَّ یَنفِروا إلَینا فیَعلِمونا ولا یتهَمُ ومَوَّدتَهُم ، وَ یعرِضُوا عَلَینا نُصرَتهُم؛ (20)
[امام باقر(ع)] به مردمی که گرد کعبه طواف می کردند، نگاه کرد وفرمود: «درزمان جاهلیت، این گونه طواف می کردند. همانا مردم، امر شده اند که گرد کعبه طواف کنند وسپس، به سوی ما کوچ کنند و ولایت ودوستی خود را به ما اعلام دارند ویاری خود را نسبت به ما عرضه کنند».
ودرروایتی دیگر از ایشان، آمده است:
إنَّما أمِرَ النّاسُ أن یأتوا هِذهِ الأحجارَ فیَطوُفو بِها، ثُمََّ یأتوا فیَخبِرونا بِوَلایتِهم، ویعرضِوا عَلینَا نُصرَتَهمُ.(21)
مردم، مأمور شده اند که به سراغ این سنگ ها بیایند وطوافشان کنند. سپس نزد ما بیایند و دوستی خود را به ما خبر دهند ویاری شان را برما عرضه دارند.
ودرروایت دیگری می فرماید:
تَمامُ الحَجِّ لِقاءُ الإمامِ. (22)
تمامیت حج، به ملاقات کردن امام است.
نیز از امام صادق(ع) روایت شده است:
إذا حَجَّ أحَدکُم فیَلختِم حَجَّةُ بِزیارَتِنا، لِأنَّ ذلِک مِن تَمامِ الحَجِّ .(23)
هریک از شما که حج گزارد، آن را با زیارت ما پایان دهد؛ چون این کار، لازمه کامل شدن حج است.
این گونه روایات، به روشنی نشان می دهند که ولایت اهل بیت (ع) روح وحقیقت حج است وحجِّ بدون پیوند با رهبری امام عادل و برائت جُستن از سران مشرک حاکم برجامعه، حجّ حقیقی نیست.
اکنون با درنظر گرفتن توضیحات گذشته، می توان به راز فضائل بزرگی که برای زیارت سید الشهدا (ع) از اهل بیت (ع) گزارش شده، پی برد ودریافت که چرا زیارت با معرفت او، برتر از حجّ استحبابی است؟ و چرا زیارت سایر امامان (ع)، همسان با زیارت سید الشهدا (ع) است؟ وچرا زیارت امام رضا (ع) در شرایط اجتماعی خاصّی که تنها گروه خاصّی از شیعیان به زیارت اومی روند، با فضیلت تر از زیارت امام حسین (ع) است؟
درواقع، همه این روایات، می خواهند حج را با حقیقت خود، پیوند دهند ومردم مسلمان را برای تشکیل حکومتی مبتنی برارزش های توحیدی، آماده سازند وبرای تشکیل حکومت جهانی اسلام به رهبری مهدی آل محمّد (ص)، زمینه سازی نمایند.
به سخن دیگر، پیام سیاسی همه این روایات، زمینه سازی برای حکومت اهل بیت (ع) است.این پیام را از زیارت همراه با معرفتِ قبور همه خاندان رسالت، می توان دریافت کرد، هرچند درمقاطع خاصّی از تاریخ، زیارت برخی از امامان (ع)، ممکن است به دلیل پیامی سازنده تر، از فضیلت بیشتری برخوردار باشد؛ لیکن به نظر می ررسد که زیارت هیچ یک از امامان، نمی تواند به اندازه زیارت سید الشهدا(ع) برای تشکیل حکومت دینی، مؤثر باشد. لذا زیارت ایشان، بیش از هر امام دیگری مورد تأکید وتوصیه قرار گرفته است.

4. نهادینه کردن فرهنگ زیارت امام حسین (ع) 

بی تردید، زیارت امام حسین (ع)، نماد ونشانه بالندگی مکتب اهل بیت (ع) است. نهادینه کردن این فرهنگ، بویژه در فضای سیاسی بسته ی آن روز، مشکلات خاصّ خود را داشت واز باب «ثَوابُ العَمَلِ علی قَدرِ المَشَقَّةِ فیهِ؛ (24) پاداش عمل، به اندازه دشواری آن است» و«أفضَلُ الأعمالِ أحمَزُها؛ (25) برترین اعمال، سخت ترین آنهاست»، کسانی که درنهادینه کردن این فرهنگ، نقش بیشتری ایفا کرده اند، قطعاً از پاداش بیشتری برخوردارند.
بنابراین، می توان گفت: شرایط سیاسی واجتماعی، درمضاعف شدن ثواب زیارت، نقش دارد، چنان که زیارت امام رضا (ع) با توجّه به فاصله بسیار خراسان از مدینه وعراق، در دوران امامت امام جواد (ع) با تأکید بیشتری همراه گردیده است؛ زیرا زیارت امام حسین (ع) در آن ایام، به یک فرهنگ تبدیل شده بود ؛ امّا فرهنگ سازی برای زیارت امام رضا(ع) ، نیاز به حرکت جدیدی داشت .این چنین است که در شرایط دیگر، شاید نتوانیم بگوییم که زیارت امام رضا (ع) با فضیلت تر از زیارت جدش امام حسین (ع) است.

نتیجه

از آنچه گذشت، معلوم شد که برشمردن فضیلتی همچون حج وعمره ویا افزودن برآن، اختصاص به زیارت امام حسین (ع) ندارد وبرای اعمال دیگری نیز چنین فضایلی تصور شده است و دلیل آن، نه کم ارزش بودن حج، بلکه به جا آوردن اعمال مستحب در زمان مطلوب بوده است .علاوه براین، دلایلی همچون توجه دادن به امور سرنوشت ساز اجتماعی، توجه دادن به حقیقت حج ونهادینه کردن فرهنگ زیارت امام حسین (ع) از اسباب صدور این روایات دانسته شده است.



نوشته شده در پنج شنبه 90 آذر 17ساعت ساعت 6:59 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

اگر زینب کبری (س) و امام سجاد (ع) درطول آن روزهای اسارت چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس درطول سال‌های متمادی که این بزرگواران زنده ماندند مجاهدات و تبیین و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفه عاشورا و هدف حسین بن علی وظلم دشمن را بیان نمی‌کردند، واقعه عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقی نمی‌ماند.
  
"چرا امام صادق (ع)- طبق روایت - فرمودند که هر کس یک بیت شعر درباره حادثه عاشورا بگوید و کسانی را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟ چون تمام دستگاه‌های تبلیغاتی، برای منزوی کردن و در ظلمت نگهداشتن مساله عاشورا و کلا مساله اهل بیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود."
تبلیغ، اینگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرت‌های ظالم و ستمگر، حداکثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنت‌آمیز می‌کردند. در چنین فضایی، مگر ممکن بود قضیه عاشورا- که با این عظمت در بیابانی در گوشه‌ایی از دنیای اسلام اتفاق افتاده - با این تپش و نشاط باقی بماند؟ یقینا بدون آن تلاش‌ها، از بین می‌رفت.
  
آنچه این یاد را زنده کرد، تلاش بازماندگان حسین بن علی(ع) بود. به همان اندازه که مجاهدت حسین بن علی(ع) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب (س) و مجاهدت امام سجاد(ع) و بقیه بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنه نظامی نبود؟ بلکه تبلیغی و فرهنگی بود. ما به این نکته‌ها باید توجه کنیم.
   
* ماجرای امام حسین جدای از یک درس، یک عبرت است. درس آن است که به ما می‌گوید: این بزرگوار، آن طور عمل کرد. ما هم باید آن‌گونه عمل کنیم.
  
امام حسین (ع) درس بزرگی به همه بشریت داده که خیلی با عظمت و در جای خود محفوظ است.
    
* چیز عجیبی است که همه زندگی ما از یاد حسین (ع) لبریز است؟ خدا را شکر. درباره نهضت این بزرگوار هم زیاد حرف زده شده است اما در عین حال انسان هرچه در این‌باره می‌اندیشد، میدان فکر وبحث و تحقیق ومطالعه گسترده است. هنوز خیلی حرف‌ها درباره این حادثه عظیم و عجیب و بی‌نظیر وجود دارد که ما باید درباره آن فکر کنیم و برای هم بگوییم.
 
اگر این حادثه را دقیق در نظر بگیرید، شاید بشود گفت انسان می‌تواند در حرکت چند ماهه حضرت ابا عبدالله- از آن روزی که از مدینه خارج شد و به طرف مکه آمد، تا آن روزی که در کربلا شربت گوارای شهادت نوشید - بیش از صد درس مهم بشمارد. نخواستم بگویم هزارها درس می‌شود گفت هزارها درس هست.
 
ممکن است هر اشاره آن بزرگوار، یک درس باشد اما این که می‌گویم بیش از صد درس، یعنی اگر ما بخواهیم این کارها را مورد مداقه قرار دهیم، از آن می‌شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد که هر کدام برای یک امت، برای یک تاریخ و یک کشور، برای تربیت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.
 
به خاطر این است که حسین بن علی (ع)، در دنیا مثل خورشیدی در میان مقدسین عالم، اینگونه می‌درخشد.
    
ایشان در جای دیگر پیرامون واقعه کربلا می‌فرمایند: به نظر بنده، موضوع عاشورا، از این جهت کمال اهمیت را دارد که فداکاری واز خودگذشتگی که در این قضیه انجام گرفت، یک فداکاری استثنایی بود.
 
از اول تاریخ اسلام تا امروز، جنگ‌ها و شهادت‌ها و گذشت ها، همیشه بوده است و ما هم در زمان خودمان، مردم زیادی را دیدیم که مجاهدت کردند و از خود گذشتگی به خرج دادند و شرایط سختی را تحمل کردند.
 
این همه شهدا، این همه جانبازان، این همه اسرای ما، آزادگان ما، خانواده هایشان و بقیه کسانی که در سال‌های بعد از انقلاب یا اوان انقلاب فداکاری کردند، همه جلو چشم ما هستند.
 
در گذشته هم حوادثی بوده است و در تاریخ آنها را خوانده‌اید. اما، هیچ کدام از این حوادث، با حادثه عاشورا قابل مقایسه نیست حتی شهادت شهدای بدر و احد و زمان صدراسلام. انسان تدبر که می‌کند، می‌فهمد چرا از زبان چند نفر از ائمه ما، نقل شده است که خطاب به سیدالشهدا (ع) فرموده‌اند: "لایوم کیومک یا اباعبدالله" یعنی هیچ حادثه‌ای مثل حادثه تو و مثل روز تو نیست.
 
چون عاشورا یک واقعه استثنایی بود.
  
لب و جوهر حادثه عاشورا این است که در دنیایی که همه جای آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسین بن علی (ع) برای نجات اسلام قیام کرد و در این دنیای بزرگ، هیچ کس به او کمک نکرد! حتی دوستان آن بزرگوار، یعنی کسانی که هر یک می‌توانستند جمعیتی را به این میدان و به مبارزه با یزید بکشانند، هر کدام با عذری، از میدان خارج شدند و گریختند!
ابن عباس یک طور، عبدالله بن جعفر یک طور، عبدالله بن زبیر یک طور، بزرگان باقیمانده از صحابه و تابعین یک طور... شخصیت‌های معروف و نام و نشاندار و کسانی که می‌توانستند تاثیری بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هر کدام یک طور از میدان خارج شدند. این، در حالی بود که هنگام حرف زدن، همه از دفاع از اسلام می‌گفتند.
 
اما وقتی نوبت عمل رسید و دیدند که دستگاه یزید، دستگاه خشنی است رحم نمی‌کند و تصمیم بر شدت عمل دارد، هرکدام از گوشه‌ای فرار کردند وامام حسین (ع) را در صحنه تنها گذاشتند. حتی برای اینکه کار خودشان را توجیه کنند، خدمت حسین بن علی (ع) آمدند و به آن بزرگوار اصرار کردند که "آقا، شما هم قیام نکنید! به جنگ با یزید نروید."
 
* در زندگی حسین بن علی (ع) یک نقطه برجسته، مثل قله‌ای که همه دامنه ها را تحت‌الشعاع خود قرارمی‌دهد، وجود دارد و آن عاشوراست. در زندگی امام حسین (ع)، آنقدر حوادث و مطالب و تاریخ و گفته‌ها و احادیث وجود دارد، که اگر حادثه کربلا هم نمی‌بود، زندگی آن بزرگوار مثل زندگی هریک ازائمه دیگر، منبع حکم و آثار و روایات و احادیث بود.
 
به راستی این چه قضیه‌ای بود که از پیش تقدیر شده بود "الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته" قبل از اینکه حسین بن علی (ع) چهره بنماید، با شهادت نامیده و خوانده می‌شد.
 
به نظر می‌رسد که در اینجا رازی وجود دارد، که برای ما آموزنده است.
 
البته در باب شهادت حسین بن علی (ع)، بسیار سخن گفته شده است - سخنان خوب و درست - وهر کس ب‌ه قدر فهم خود، از این ماجرا چیزی فهمیده است. بعضی او را به طلب حکومت محدود کردند بعضی او را درقالب مسائل دیگر کوچک کردند و بعضی هم ابعاد بزرگتری از او را شناختند و گفتند و نوشتند.
   
* در عواطف هم از همه قویتر، عواطف مربوط به عاشورا و امام حسین(ع) است. به همین خاطر است که بیشتر از همه، آن را تضمین می‌کند.
  
* خون حسین بن علی(ع) به هدر نرفت. آن بزرگوار را با آن وضع فجیع به شهادت رساندند و علی‌الظاهر دشمن توانست آن عزیزان را به شهادت برساند - ظاهر مطلب این بود که یزید پیروز شد - اما در باطن، حسین بن علی(ع) پیروز شد.
  
حسین بن علی(ع) برای باقی ماندن اسلام، خون خود را نثار کرد و در این راه توفیق پیدا نمود و توانست اسلام را بیمه کند.
 
* حقیقت شهادت حقیقت عظیمی است، اگر این حقیقت، به وسیله کسانی که امروز در قبال شهیدان مسوولیت دارند، زنده بماند، حفظ و تقدیس گردد و بزرگ نگاه داشته شود، همیشه تاریخ آینده ما، از این ایثار بزرگی که آنان کردند، بهره خواهد برد.
  
همچنان که تاریخ بشریت، هنوز از خون به ناحق ریخته سرور شهیدان تاریخ، حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) بهره می‌برد چون کسانی که وارث آن خون بودند، مدبرانه‌ترین و شیواترین روش‌ها را برای زنده نگهداشتن این خون به کار بردند.



نوشته شده در پنج شنبه 90 آذر 17ساعت ساعت 6:53 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 

 

 

اگر می بینیم کسی که قلبش پر از محبت علی است و از محبت علی اشک می ریزد و سرنوشت جامعه آن سرنوشت خوبی نیست و دردناک است.این نشان دهنده آنست که علی را نمی شناسد.
این علی شناسی نیست،علی پرستی است.
علی را نشناختن و محبت علی داشتن مساوی است با محبت همه ملتها بر پیامبر و معبودشان ،نه چیزی بیشتر... دکتر علی شریعتی

 

مشکل ما ضعف ایمان نیست، عدم معرفت علمی مسائلی است که به آن ایمان داریم و یکی از آن مسائل تشیع و اسلام است.معتقدیم ولی آنرا نمی شناسیم و  آشنایی منطقی از  آن نداریم و به مردی معتقدیم به عنوان یک امام و یک مرد بزرگ و کسی که همیشه مورد ستایش ما بوده،اما متاسفانه علی را نمی شناسیم.
مابیشتر به ستایش علی پرداختیم نه آشنایی با علی... دکتر علی شریعتی

 

 

 

 

دکت علیجملات زیبا از دکتر شریعتی

 

 

 

 

اگر می بینیم کسی که قلبش پر از محبت علی است و از محبت علی اشک می ریزد و سرنوشت جامعه آن سرنوشت خوبی نیست و دردناک است.این نشان دهنده آنست که علی را نمی شناسد.
این علی شناسی نیست،علی پرستی است.
علی را نشناختن و محبت علی داشتن مساوی است با محبت همه ملتها بر پیامبر و معبودشان ،نه چیزی بیشتر... دکتر علی شریعتی

 

مشکل ما ضعف ایمان نیست، عدم معرفت علمی مسائلی است که به آن ایمان داریم و یکی از آن مسائل تشیع و اسلام است.معتقدیم ولی آنرا نمی شناسیم و  آشنایی منطقی از  آن نداریم و به مردی معتقدیم به عنوان یک امام و یک مرد بزرگ و کسی که همیشه مورد ستایش ما بوده،اما متاسفانه علی را نمی شناسیم.
مابیشتر به ستایش علی پرداختیم نه آشنایی با علی... دکتر علی شریعتی

 

محبت نجات بخش نیست ، معرفت نجات بخش است.ما موظف به شناخت علی در زمان خودمان هستیم نه محبت به امام.
هر کسی که علی را بشناسد،محبت واقعی را می فهمد و می شناسد نه محبت تلقینی که ثمری ندارد. دکتر علی شریعتی

 

علی مظهر پیروزی در شکست است.ما همیشه پیروزی را در پیروزی می شناسیم ولی علی درس بزرگی به ما داد و آن درس پیروزی در شکست است. دکتر علی شریعتی

 

در جملاتی که علی در تمام عمرش گفت ، این جمله از همه رساتر و عمیقتر ،زیباتر ، اثربخش و آموزنده تر بود.
کدام عبارت؟کدام جمله؟
آن 25 سال سکوت علی است. دکتر علی شریعتی

 

مگر با کلمات می توان از علی سخن گفت ؟
باید به سکوت گوش فرا داد تا از او چه ها می گوید ؟
او با علی آشناتر است. دکتر علی شریعتی

 

درد علی دو گونه است: دردی که از ضربه ی ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه شب های خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده...و به ناله درآورده است.ما تنها بر دردی می گرییم که از ابن ملجم در فرقش احساس می کند.
اما این درد علی نیست
دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است ،تنهایی است که ما آن را نمی شناسیم .باید این درد را بشناسیم نه آن درد را ، که علی درد شمشیر را احساس نمی کند.
و ....ما
درد علی را احساس نمی کنیم. دکتر علی شریعتی

 

من معتقدم،اسلام کمتر مدیون شمشیر علی و جهاد اوست و بیشتر مدیون سکوت و تحمل اوست! دکتر علی شریعتی

 

ما یک ملت «دوستدار علی» ‌هستیم، اما نه «شیعه علی »‌!
چراکه شیعه علی ، علی ‌وار بودن، علی ‌وار اندیشیدن، علی ‌وار احساس کردن در برابر جامعه، ‌علی وار مسؤولیت احساس کردن و انجام دادن و در برابر خدا و خلق، ‌علی ‌وار زیستن، علی ‌وار پرستیدن و علی ‌وار خدمت کردن است. دکتر علی شریعتی

 

«شیعه علی بودن» از «چون علی عمل کردن» شروع می‌شود. دکتر علی شریعتی

 

اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت. دکتر علی شریعتی

 

علی سه شعار گذاشت ، سه شعاری که همه هستی خودش و خاندانش قربانی این سه شعار شدند : « مکتب » ، «وحدت» و «عدالت» . دکتر علی شریعتی

 

 


وقتی زور ، جامه تقوی می پوشد ، بزرگترین فاجعه در تاریخ پدید می آید !
فاجعه ای که قربانی خاموش و بی دفاعش علی است و فاطمه و بعدها دیدیم که فرزندانشان یکایک و اخلافشان همه ! دکتر علی شریعتی

 

از هنگامی که به جای شیعه علی بودن و از هنگامی که به‌جای شیعه حسین بودن و شیعه زینب بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شده‌اند و بس، در عزای همیشگی مانده‌ایم! دکتر علی شریعتی

 

تشیع صفوی،بر خلاف تشیع علوی مذهب راه حل یابی است برای گریز از مسئولیت ها. مذهب تجلید و تذهیب و تجلیل قرآن ، نه تحقیق و تفسیر قرآن.تقدیس قرآن اما نه برای باز کردن و خواندن قرآن. توسل یکسره به کتاب دعا، برای بستن قرآن، چرا که گشودن قرآن، سخت است و مسئولیت آور، کتابی که چنان حساب و کتاب دقیقی دارد که می گوید نتیجه یک ذره کار نیک را می بینی، و کیفر ذره ای کار بد را می چشی ( فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره ) دکتر علی شریعتی

 

خدایا به من زیستنی عطا کن، که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم ، و مردنی عطا کن که بربیهودگیش سوگوار نباشم . برای اینکه هر کس آنچنان می میرد که زندگی می کند. خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت .خدایا رحمتی کن تا ایمان ، نان ونام برایم نیاورد ، قدرتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم ، تا از آنهایی باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند ، نه از آنهایی که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند . دکتر علی شریعتی

 سخنان شریعتی (امام حسین)در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد?می‌گریند. دکتر علی شریعتی

 

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. دکتر علی شریعتی

 

دیدم عده ای مرده متحرک که بر زنده ی همشه جاوید عزاداری میکردند! دکتر علی شریعتی

 

اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا... دکتر علی شریعتی

 

آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند. دکتر علی شریعتی

 

از کودک حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال کوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، کودکان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند .دکتر علی شریعتی

 

از هنگامی که به جای شیعه علی (ع) بودن و از هنگامی که به‌جای شیعه حسین (ع) بودن و شیعه زینب (س) بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شده‌اند و بس، در عزای همیشگی مانده‌ایم! دکتر علی شریعتی

 

این که حسین (ع) فریاد می‌زند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، ‌سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست.دکتر علی شریعتی

 

حسین‏علیه السلام زنده جاویدی است که هر سال، دوباره شهید می‏شود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت می‏کند . دکتر علی شریعتی

 

حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است.دکتر علی شریعتی

 

مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ که همه صحنه‌ها کربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب کنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آن‌چنان مردن را، یا این‌چنین ماندن را ... دکتر علی شریعتی

 

امام حسین‏ علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید - حاکم مدینه - که از او بیعت مطالبه مى ‏کرد، «نه» گفتُ .این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است. دکتر علی شریعتی

 

فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست. دکتر علی شریعتی

 

حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى ‏فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى ‏شود و حسین «وارث آدم» - که به بنى‏آدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - که به انسان چگونه باید زیست را آموختند ... دکتر علی شریعتی

 

مقتدایان امام حسین‏ علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مى‏کنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بى‏تاب انسان‏هاى عاشق، تزریق می کند. دکتر علی شریعتی

 

"آنها که تن به هر ذلتى مى ‏دهند تا زنده بمانند، مرده‏ هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده ‏اند و مرگ خویش را انتخاب کرده ‏اند - در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نکرده ‏اند و مرده‏ اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندن‏شان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده ‏اند؟ دکتر علی شریعتی

 

اکنون شهیدان کارشان را به پایان رسانده‌اند. و ما شب شام غریبان می‌گرییم، و پایانش را اعلام می‌کنیم و می‌بینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین (ع)، و عشق به حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟ دکتر علی شریعتی

 

 

 

 سخنان شریعتی 4برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند. دکتر علی شریعتی



نوشته شده در پنج شنبه 90 آذر 17ساعت ساعت 6:41 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر

بسم الله الرحمن الرحیم، والحمدلله رب العالمین، و الصلوه و السلام علی سیدنا محمد و علی آله الطیبین الطاهرین.

گذشت ایامی چند از واقعه کربلا، باعث فراموش کردن بزرگی مصیبت و عبرت آموزی از پی آمدهای آن نمی شود. واقعیت این است که تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، بیشتر از احساس مصیبت، پیش از وقوعش است. افزون بر این معمولاً پی آمدهای ستیز و فداکاری پس از پایان نبرد آشکار می شود.

روز عاشورا امام حسین (ع) و مردان همراهش، حتی جوانان و پاره ای از خردسالان نیز کشته شدند. بنابر آنچه در کتب تاریخ آمده است، در خیمه ها و اهل بیت امام حسین تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علی بن الحسین، امام زین العابدین، بود. او بیمار بود و گمان بردند که او در حال احتضار است، و عمر او دیری نمی پاید. او را رها کردند، و نیازی به کشتن او احساس نکردند، زیرا گمان کردند که او خود خواهد مرد.

جوان دیگری که به شکل شگفت انگیزی از مرگ نجات یافت، حسن مثنی، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت دیده بود، و در میان کشته شده ها بر زمین افتاده بود، بی هیچ حرکتی یا نشانی از حیات.

پس از آنکه شعله های آتش نبرد فرو نشست، و خواستندکشته شده ها را به خاک بسپارند، او را زنده یافتند. درمانش کردند و بدین ترتیب او در چادر و میان اسرا ماند. در برخی کتب مقاتل رویدادهایی از او در مجلس ابن زیاد و یزید و همچنین در راه آمده است. اما غیر از این دو، همه کشته شدند، و نقش اصلی برای به سرانجام رساندن رسالت امام حسین بر دوش حضرت زینب (س) باقی ماند، و او این وظیفه دشوار را به بهترین شکل ممکن به انجام رساند.

بی شک او به همه مصیبت هایی که در روز عاشورا امام حسین به چشم دید، دچار شد، و افزون بر آن او مصیبت از دست دادن امام حسین را نیز لمس کرد. اما در ورای این مصیبتها او وظایفی داشت.

نخستین آنها پاسداری از عزت امام حسین و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اینکه آن را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد. چنانکه پیش از این گفته ام، امام حسین با فداکاریهای گوناگون یارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصاً حضرت زینب، برای رویارویی با این مصیبتها، زمینه را برای این مسأله فراهم کرد، تا در چهره آنان نشانی از ناتوانی و خواری نمایان نشود و فریاد و ناله و شیون نکنند. این گونه مسائل ابداً در کربلا نبود. امام حسین نیز در روز عاشورا بر این امر تأکید داشت. یعنی در روز عاشورا، یاران امام حسین برای مرگ پیش دستی می کردند. شاعر نیز چنین وصفشان می کند:

لبسوا القلوب علی الدروع کأنما یتهافتون علی ذهاب الانفس

(قلبها را بر روی زره نهاده بودند،گویی برای مرگ از یکدیگر پیشی می گیرند.)

آنها بر مرگ پیشی می گرفتند، گویی به برترین جاها و زیباترین آرزوها می رسند. خاندان حسین (ع) این گونه بر یکدیگر سبقت می گرفتند و هر کدام از آنها با اصرار و پافشاری

 
” کوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صدای بلند علی را شنیدند. بسیاری از مردم هنوز صدای علی را می شناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانه هاشان یاد می کنند. دانستند که صدای علی از همین صداست. این صدا از کجاست؟ “
 

می خواست در برابر دشمن، بدون توجه به مرگ و با شجاعت بایستد. این همه، هدفمند بوده است، تا در تاریخ روشن شود که راه راست و اثر ایمان و معنای عزت و بزرگی چیست. امام حسین(ع) شخصاً به این مسأله به خوبی توجه داشت: همچون ناتوان در صحنه ظاهر نمی شد. بر فرزندان نمی گریست، و برای کشته شدگان مویه نمی کرد. در برابر دشمنان و غمها و مصیبتها ناتوانی نشان نمی داد. سخن معروف درباره او را شنیده اید: «فوالله ما رأیت مکسوراً قط قد قتل ولده و اهل بیته، أربط جأشاً ولا أقوی جناناً من الحسین» (به خدا سوگند هرگز شکست خورده ای را ندیدم که فرزندان و خاندانش کشته شده باشند، و مصمم تر و استوارتر از حسین باشد)در این عبارت آنچه نمایان است اراده، استواری، روشنایی در چهره و صلابت در موضع است. پس از همه این مصیبتها باز هم همان موضع را، به روشنی نزد بانوان در همه شرایط این ایام و مصیبت ها، می بینیم؛ یعنی موضع قدرت و بی توجهی و بی اهمیتی به مرگ، جراحت و تشنگی و دشمن.

آنچه پس از دفن اجساد سپاه عمر سعد رویداد برای ما بسنده است. لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسین(ع) و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. هنگامی که بر آن شدند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین، زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشته شدگان گذارندند. یعنی کوشیدند تا آنچه در نبرد برای کشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشکار سازند. چرا این کار را کردند؟ برای اینکه آنچه را امام حسین(ع) بدان می اندیشید، بی ثمر سازند. امام حسین می خواست در زندگی و پس از مرگش نیز با قدرت ظاهر شود، اما آنها می خواستند که حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. می خواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنها بگریند، غمزده شوند، ناله کنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد.

این صحنه دلهره آور را تصور کنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده اند، هر یک از زنان برادر، همسر یا فرزندی در میان کشته شدگان دارد، اما گریه نمی کند. آنها وظیفه داشتند که از زینب پیروی کنند. حضرت زینب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پیروی می کردند.

پشت سر حضرت زینب می رفتند. حضرت زینب، در جلوی آنها به جسد پاره پاره امام حسین(ع) رسید، جسدی که حتی یک عضو سالم در آن دیده نمی شد. اما با این حال جسد پوشده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود، آنچنان که چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیک حسین ایستاد و سنگها و نیزه ها و شمشیرها را کنار زد و با دو دستش جسد امام حسین را بلند کرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القربانی.»(خداوندا این قربانی را از ما بپذیر)

این قهرمانی را تصور کنید. حسین برای زینب(س) همه چیز است. بزرگان، قهرمانان و کوهها در برابر این صحنه ناتوانند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر.)

با این سخن، حضرت زینب اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه اینکه بر ما تحمیل شده باشد. هیچ کس نگفت بیایید و کشته شوید. هیچ کس نگفت که برخیزید و هیچکس از ما این کار را نخواست. ما با آزادی کامل آمدیم و آن را برگزیدیم. آنچه بدست آوردیم، نتیجه خواست و اراده خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانی کردیم

 
” من به آنچه از ناتوانیها و شیونها و ناله های امام حسین یا زنان و یا خاندان امام حسین(ع) نقل و خوانده می شود، اعتقادی ندارم. به هیچ عنوان به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدورام این مسائل مطرح نشود، چرا که این مسایل منحرف کردن حرکت امام حسین و مأموریت او است. “
 

و از خدا می خواهیم که این قربانی را از ما بپذیرد، و چیزهای دیگر، اصلاً مهم نیست. چنانکه در مجلس ابن زیاد وقتی از او می پرسد چگونه یافتی آنچه را خداوند با برادرت کرد؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال کتب الله علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زیبایی چیزی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و به سوی آرامگاهشان رفتند). بی شک پس از این موضع حضرت زینب در برابر شهادت سرور کشته شدگان و سید شهدا دیگر زنان تکلیف خود را در برابر شهداشان، دانستند. چرا که هنگامه ناله وشیون و اظهار ناتوانی نبود، بلکه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام می شد ما بدینجا آمدیم و می دانستیم چه رخ خواهد داد. با آسودگی آن را اراده کردیم و به سوی آن گام برداشتیم و تلاش کردیم و از خداوند می خواهیم که آن را از ما بپذیرد. و اگر کارزار، بیش از این فداکاری می خواهد، ما آماده ایم. بنابراین نقش حضرت زینب، این است که رسالت امام حسین و حضور عزتمندانه و شرافتمندانه اش در نبرد را، تمام سازد.

من به آنچه از ناتوانیها و شیونها و ناله های امام حسین یا زنان و یا خاندان امام حسین(ع) نقل و خوانده می شود، اعتقادی ندارم. به هیچ عنوان به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدورام این مسائل مطرح نشود، چرا که این مسایل منحرف کردن حرکت امام حسین و مأموریت او است. هرگز نشانی از نشانه های سستی در حسین پدیدار نشد، نه بر او و نه بر یاران و زنانش. این رسالت بزرگی بود که حسین آن را به انجام رساند. و کاری بود که حضرت زینب نیز در میان زنان انجام داد. و سپس، حضرت زینب، نقش مهم دیگری نیز به عهده گرفت و آن چیرگی بر توطئه بنی امیه بود. آنها می خواستند امام حسین را بکشند، بی آنکه کسی خبردار شود.

پس از آنکه مسلم بن عقیل به قتل رسید و کوفیان به عهدشان خیانت کردند و بیعت را شکستند، به سپاه ابن زیاد پیوستند. بنابراین کوفه محل دوستداران حسین نبود، بلکه صحنه ای برای دشمنانش بود. چرا حسین را آزاد نگذاشتند تا وارد کوفه شود؟ دلیل این کار چه بود؟

برای اینکه حسین بیرون از کوفه کشته شود، حر را با سپاهی فرستادند تا در وسط صحرا جلودار حسین شود. سپس او را از کوفه و همه مراکز مهم مسلمین دور کردند، تا کشته شود و کسی آگاه نشود. این نقشه آنان بود و برای همین بود که همه مردان را کشتند. درباره امام سجاد گفتند: «اقتلوا هذا ولا تبقوا من اهل هذا البیت باقیه»(او را بکشید و کسی را از این بیت زنده نگذارید.)

تلاش آنها بر این بود، می گفتند در صحرا توفانها می آید، شنها را با خود می برد، و اجساد را می پوشاند، و هیچ کس خبردار نخواهد شد. سپس امور را برای مردم وارونه جلوه می دهند و می گویند: «خوارج را کشتیم». رفتار خوارج بدترین اثر را بر مردم گذاشته بود، چرا که مردم خوارج را وسیله ای برای هرج و مرج و پاره پاره کردن امت و فتنه انگیزی میان مردم می دانستند. از همین رو ممکن نیست کسی خوارج را دوست بدارد. وقتی گفته شود، خوارج، گویی همه چیز پایان یافته. این حرف وسیله ای برای تبلیغات و پنهان سازی و دور ساختن نبرد از مراکز اسلامی بود.اینها مسائلی اساسی است برای پنهان کردن قتل حسین و پایان دادن و خلاص شدن از همه چیز. اما چه کسی این توطئه را خنثی کرد؟ زینب، سلام الله علیها. زیرا پس از نبرد، آن را برای مردم و در مراکز اسلامی بازگو کرد؛ در کوفه، در راه،

 
” پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام می گذاریم و او را بزرگ می داریم، زنی که کاری را صورت داد، که مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. “
 

در شام و در همه جا. چگونه توانست این مأموریت را انجام دهد. کوفه علی را می شناسد. کوفه صدا علی را می شناسد. کوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صدای بلند علی را شنیدند. از شهادت امام بیش از بیست سال نگذشته، و بسیاری از مردم علی را می شناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانه هاشان یاد می کنند. امام را می شناسند، صدای او را شنیدند و با صدا انس پیدا کردند و دانستند که صدای علی از همین صداست. این صدا از کجاست؟

گفتند از زنی که می گویند «خارجی» است. و زمانیکه از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند که با راویان مقاتل با زبان علی سخن می گوید.

در این لحظه بود که دریافتند کسانی که آنها را کشتند، همان فرزندانشان هستند؛ آنها را فرستاده بودند تا پیروز شوند و دین خدا را یاری رسانند. آنها رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را کشتند. آنها بر اثر کارزار همسران و برادارن و فرزندان خودشان کشته شدند. در این هنگام ناله ها و گریه ها را آغاز کردند. حضرت زینب(س) برای آنها سخن گفت؛ نفس ها در سینه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت، حتی زنگ چارپایان نیز از حرکت افتاد. مردم شیون و زاری آغاز کردند. پس از این، در آن خطبه معروف صحنه ماجرا را برای آنها به تصویر کشید.

نتیجه آن شد که تا زنیب وارد کوفه شد و یک یا دو روز در آنجا ماند، کار انجام گرفته برای همه کوفیان روشن شد؛ قضیه کشتن حسین و آنچه رویداده بود و چگونگی آن و جزئیات تجاوزها و همه چیز. زینب بدینسان از شهری به شهر دیگر می رفت.

چرا از شهری به شهر دیگر می رفت؟ شما می دانید که در گذشته کاروان نمی توانست زمان زیادی در بیابان به مسیرش ادامه دهد. زیرا اسبان و قاطران و امکانات حمل و نقل توانایی نداشتند که مثلاً پانصد کیلومتر در بیابان بروند. از همین رو ناچار بودند که از راههایی بروند که از شهرها و روستاها می گذشتند. بنابراین اسرا را از راهی که در آن ساکنانی بودند، گذراندند. یعنی از شهری به شهری و از روستایی به روستایی، و آنها را مستقیماً از نجف به شام نبردند.

در هر شهری که وارد می شدند، همان قصه تکرار می شود: زینب سخن می گوید و مردم جمع می شوند و از او می پرسند: چه اتفاقی افتاد؟ تو کیستی؟

این کار تا شام ادامه یافت. در شام نیز همان اتفاق افتاد. با اولین خطبه ای که زینب در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد، تا جائی که همسر یزید با پیراهنش خود را پوشاند و از قصر بیرون رفت و پافشاری کرد تا زینب و خاندان حسین وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. چه کند؟ آیا می تواند همه را بکشد؟

هر کجا که این بانو می رود، مردم به جنبش می افتند و آنچه رخ داده بر مردم آشکار می شود. در اندک زمانی، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. و پس از این بود که امت دانست که خودش مسئول است و مقصر. باید گناهش را جبران کند و از آن توبه. بنابراین، نخستین وظیفه حضرت زینب، پاسداری از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسین است، و پس از آن به سرانجام رساندن رسالت امام حسین (ع)، و رساندن خبر مصیبتها و رخدادها به قلب جهان اسلام. در حالیکه بنی امیه می کوشیدند آنها را در بیابان دفن کنند.

پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام می گذاریم و او را بزرگ می داریم، زنی که کاری

 
” پس امروز و در این شرایط بزرگداشت شعایر و گوش فرا دادن به گریه، تنها وظیفه ما نیست، بلکه آنچه بر ما واجب است، یاری رساندن به امام حسین در اهدافش است، او خود به این اهداف تصریح کرده است: «إننی ما خرجت أشرا ولابطراً» این کار برای پیروزی بر کسی یا برای کسی نبود، تا بگوییم تمام شد و ما راحت شدیم. “
 

را صورت داد، که مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. علاوه بر اینها یک تجربه شکوهمند و تابناک، و واقعه ای عبرت آموز در برابر ماست و در می یابیم همانگونه که مرد می تواند حسین باشد، زن مسلمان نیز می تواند زینب باشد. اگر امام حسین نمونه ایست برای قهرمانان و کمالیست برای مردان، زینب نیز نمونه ایست برای زنان. آن چنانکه مرد مسلمان می تواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نیز می تواند قهرمان و مجاهد باشد. آنان هر دو نیاز به ایمان و ایستادگی و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «ألا إن اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون».(62:10)(آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست و غمگین نمی شوند)

این واقعه در برابر ماست و ما به سخنی از سخنان امام حسین، هنگامی که از مکه خارج شد، توجه می کنیم: «لم اخرج اشراً و لا بطراً و لاظالماً و لا مفسداً، ارید الاصلاح فی امه جدی ما استطعت، ارید لامر بالمعروف و النهی عن المنکر» (به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نکردم. اصلاح در امت جدم راهر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم )

رسالت حسین و هدف حسین و شهادت حسین در این سخن خلاصه می شود. در اینجا این پرسش مطرح می شود که آیا امت جد حسین، فقط در عصر امام حسین بودند، آن امت پایان یافتند یا هنوز هستند؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح مردم مخصوص ایام امام حسین بود و پایان یافت، یا اینکه ما نیز از آن امت هستیم؟ ما نیز به اصلاح نیازمندیم، و به امر به معروف و نهی از منکر. طبیعتاً این کار همیشگی است. پس ما هنوز در شرایط مناسب برای تحقق اهداف امام حسین هستیم. به سخن دیگر امام حسین در زمان خودش کشته شد تا ما را امروز، اصلاح، امر به معروف، و نهی از منکر کند.

پس در زمانه ما و بنا بر تجزیه و تحلیل خود او، اگر منکر ترک شود، و به معروف عمل، و جامعه اصلاح، امام حسین به هدفش از شهادت رسیده است. و امروز هر اندازه که معروف ترک شود و به منکر عمل، و میان مردم فساد اشاعه یابد، بدین معناست که در این برهه از زمان و این نسل از امت، خون امام حسین را به هدر داده است. آیا می شنوی؟ ای کسی که برای امام حسین اندوهگین هستی و بر امام حسین گریه می کنی، امروز هر چه فساد بیشتر شود و اصلاح جامعه کمتر، کمکی است برای به نابودی کشاندن اهداف امام حسین. اهدافی که امام حسین برای آنها کشته شد.

پس امروز و در این شرایط بزرگداشت شعایر و گوش فرا دادن به گریه، تنها وظیفه ما نیست، بلکه آنچه بر ما واجب است، یاری رساندن به امام حسین در اهدافش است، او خود به این اهداف تصریح کرده است: «إننی ما خرجت أشرا ولابطراً» این کار برای پیروزی بر کسی یا برای کسی نبود، تا بگوییم تمام شد و ما راحت شدیم.

هرگز چنین نیست، بلکه رسالتی را که امام حسین آن روز هدف قرار داد، امروز نیز برجاست؛ زیرا که امت بر جاست.

پس ما بجای آنکه امروز بگوییم و آرزو کنیم که «یالیتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظیماً»(کاش با تو بودیم تا به سعادتی بزرگ نائل می شدیم) می توانیم او را یاری کنیم و او را در برابر دشمنش قدرتمندتر، و اهدافش را محقق سازیم. این کار شدنی است و در برابر ماست.

حالا خود دانید ای مؤمنان، توجه به خود کنید که نبرد برپاست. به اعمال و رفتار خودتان و فرزندانتان و زندگیتان و زنانتان و واجباتتان و محرماتتان توجه کنید و هوشیار باشید، و هر آنچه خود می خواهید، برگزینید.

الله سبحانه و تعالی یهدینا سواءالسبیل و غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم.



نوشته شده در پنج شنبه 90 آذر 17ساعت ساعت 6:28 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 شعاع پیام امام حسین در عاشورا بسیار وسیع بود; یکی از اهدافی که امام در قیام خود به دنبال آن بود جلوگیری از انحرافی بود که در حکومت ایجاد شده بود. در آن زمان شیوه خلافت در حال مبدل شدن به شیوه سلطنت بود. در دستگاه خلافت اساس کار شایسته سالاری و لیاقت و تجربه و علم بود; در حالی که سلطنت موروثی بود و معاویه با گذاشتن یزید به جای خود می خواست خلافت را به سلطنت تبدیل کند و یزید نیز در ابتدا می خواست با بیعت گرفتن از امام حسین(ع) مهر امضای سید جوانان بهشت و فرزند رسول خدا را برای این تغییر و حکومت خود بگیرد.
رییس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود: علت خروج امام حسین علیه حکومت، مشروعیت زدایی از حکومت بنی امیه و یزید بود و امام حتی قبل از خروج از مکه به این هدف خود رسید. با آغاز قیام خود مشخص کرد که این حکومت مشروعیت ندارد.



نوشته شده در پنج شنبه 90 آذر 17ساعت ساعت 6:6 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

یزید بن معاویه و   خاندان بنى امیه و هواداران آنها از جمله عبیدالله بن زیاد، عامل یزید در کوفه و   بصره و عنصر اصلى جنایت واقعه کربلا، پس از کشتن امام حسین علیه السلام و یاران   فداکارش در کربلا، پس از کشتن امام حسین علیه السلام و یاران فداکارش در کربلا بر این باور بودند که کار مخالفان بنى امیه و دشمنان یزید پایان یافته و آنان براى   همیشه سرکوب گردیدند  .

آنان گمان کردند که با خاموش کردن نور حسینى، براى همیشه  انوار طیبه اهل بیت علیه السلام را خاموش کردند. ولى غافل از اینکه شهادت امام حسین علیه السلام آغاز راهى است که ادامه آن، حکومت ننگین بنى امیه را بر فنا خواهد داد.

بى تردید قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام آثار و نتایج سنگینى براى خاندان ستم پیشه بنى امیه و عاملان نابکار آنان به بار آورد و آنها را در معرض اعتراض ها و قیام هاى متعدد مردمى قرار داد و سرانجام در سال 132 قمرى، درست 71 سال بعد، این خاندان جنایت کار را با قیام سراسرى مسلمانان مواجه ساخت و حکومت هزار ماهه آنان را براى همیشه به وادى نیستى و نابودى سپرد.

نخستین اعتراض آشکار نسبت به جنایات عبیدالله بن زیاد در شهادت امام حسین علیه السلام ، از سوى یکى از شیعیان کوفه، به نام عبیدالله بن عنیف ازدى برخاست.

عبیدالله بن زیاد، پس از آن که اسیران واقعه کربلا را در مجلس خود با کلمات درشت و خشن، مورد اذیت و آزار قرار داد و آنان را سرزنش کرد و پاسخ دندان شکن و کوبنده اى از امام زین العابدین علیه السلام و زینب کبرى علیه السلام شنید، براى نشان دادن قدرت ظاهرى خویش و گرفتن زهره چشم از مخالفان بنى امیه و هواداران اهل بیت علیه السلام، دستور داد مردم کوفه در مسجد اعظم گرد آیند تا براى آنان سخنرانى کند.

وى در جمع اهالى کوفه با تکبر و غرور، چنین گفت: الحمدلله الذى اظهر الحق و اهله، و نصر امیرالمؤ منین یزید و حزبه و...؛ سپاس ‍ خداى را که حق را آشکار و اهل حق را روسفید کرد و یزید و لشکریانش را یارى نمود و دروغ گو و دروغ گو زاده و یاران او را نابود ساخت و از میان برد.

از سخنان خشن و خارج از نزاکت وى بسیارى از حاضران خشمگین و متنفر گردیدند ولى نمى توانستند خشم خویش را آشکار سازند. اما عبدالله بن عفیف که از شیعیان دلیر امیرمؤمنان و از زاهدان و عبادت پیشه گان کوفه بود و چشم چپ خود را در جنگ جمل و چشم راست خود را در جنگ صفین از دست داد و نابینا شده بود و پیوسته ملازم مسجد اعظم کوفه و اوقات خود را به صوم صلوات مى گذرانید، همین که نعره هاى نفرت انگیز عبیدالله را شنید، به خشم آمد و با صداى بلند بانگ زد که اى دشمن خدا، دروغ گو تویى و پدرت زیاد بن ابیه و امیرت یزید بن معاویه که تو را حکومت داده است، دروغ گویند.

اى پسر مرجانه! فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را مى کشى و بر فراز منبر و مقام صدیقین مى نشینى و کلمات کفرآمیز مى گویى .

عبیدالله بن زیاد که انتظار چنین پیش آمدى را نداشت و خیال مى کرد که دیگر نفس در سینه هاى دوستان اهل بیت علیه السلام حبس شده است، با تکبر و خودخواهى تمام دستور داد او را دستگیر کرده و به نزدش ببرند.

مأموران حکومتى به سوى عبدالله بن عفیف هجوم آورده و او را دستگیرش کردند ولى وى مردان طایفه خود، یعنى ازد را به یارى طلبید. بى درنگ 700 تن از مردان ازدى از داخل و خارج مسجد به یارى او شتافته و او را از دست دژخیمان عبیدالله رهانیدند. ابن زیاد براى خاموش ‍ کردن جنبش ازدیان به رهبرى عبدالله بن عفیف، آن روز را تامل کرد و با خشم و کینه و سرافکندگى به دارالاماره برگشت. ولى چون شبانگاه فرا رسید و مردم پراکنده شده و در خانه هاى خویش آرمیدند، مأموران عبیدالله به سوى خانه عبدالله بن عفیف هجوم آورده و او را از خانه اش به بیرون کشیده و با ضربات شمشیر به شهادت رسانیدند.

جنایتکاران حکومتى، سرش را از بدن جدا کرده و تن او را در محله سبخه به درا آویختند. بدین گونه نخستین جرقه اى که مى رفت کوفه را بار دیگر به حرکت درآورد و جنبش عظیمى را پى افکند، به دست مزدوران پلید اموى به خاموشى گرایید. ولى شش سال بعد، شیعیان کوفه و دوستداران اهل بیت علیه السلام انتقام خویش را از عاملان جنایت کربلا گرفتند و آنان را به دست مختار بن ابى عبیده ثقفى به اشد مجازات رسانیدند.



نوشته شده در پنج شنبه 90 آذر 17ساعت ساعت 12:18 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

Shrine Of Hazrat zeinab 1



نوشته شده در چهارشنبه 90 آذر 16ساعت ساعت 9:19 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

  • Ya Hosein Shahid


نوشته شده در چهارشنبه 90 آذر 16ساعت ساعت 9:17 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

  • Shrine Of Hazrat Hor Riahi 1


نوشته شده در چهارشنبه 90 آذر 16ساعت ساعت 9:15 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin