سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

آخر روز هشتم محرم سال 61 هجرى قمرى به جهت این که آب در خیمه ها نبود، اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) تشنه بودند. حضرت امام حسین(علیه السلام) پشت خیمه تشریف بردند و دستور داد، زمین رابکنند، به اعجاز آبى پدیدار گردید، امام حسین(علیه السلام) و اولاد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و اصحاب همگى سیراب شدند و مشکها را پرکردند بعد چشمه غائب شد.(1)
ـــــــــــــــــــ

1-حوادث الایام، صفحه



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 16ساعت ساعت 2:35 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

روز هفتم سال 61 هجرى قمرى از ابن زیاد ملعون نامه اى به عمر سعد رسید به این مضمون: یابن سعد میان حسین و آب فرات حائل شو و کار را برایشان تنگ بگیر و نگذار یک قطره آب بنوشند، ابن سعد همان وقت عمروبن حجاج را با پانصد سوار بر شریعه موکل گرداند.
عطش بر امام و اصحاب غالب شد، امام حسین(علیه السلام) برادرش عباس را خواند و سى نفر فارس و بیست پیاده شبانه با بیست مشک به طلب آب فرستاد عمربن حجاج سر کرده موکلین آب فریاد زد: شما کیستید نافع جواب داد منم پسر عموى تو آمدم آب بیاشامم، گفت: بخور گوارا باد بر تو.
نافع گفت: واى بر تو مى گوئى من آب بخورم، حسین(علیه السلام) و اهل بیتش تشنه باشند و بمیرند، گفت: راست مى گوئى ولى به ما دستور داده اند مانع شویم، نافع به اصحاب گفت: وارد فرات شوید و عمر هم صیحه زد مانع شوید و بجنگید، عده اى از اصحاب جنگ مى کردند و عده اى مشکها را پر مى نمودند و کسى از اصحاب امام کشته نشد و آب را به خیمه ها رساندند و اهل بیت آب خوردند.(1)
ـــــــــــــــــــ

1-حوادث الایام، صفحه 23.



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 16ساعت ساعت 2:32 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

در شب هفتم محرم امام حسین(علیه السلام) با عمر سعد گفتگو کرد; خولى بن یزید اصبحى چون عداوت شدیدى با امام حسین(علیه السلام) داشت، ماجرا را به ابن زیاد گزارش داد. آن ملعون نامه اى براى عمر سعد نوشت و او را از این ملاقاتها بر حذر داشت و دستور منع آب را صادر کرد.(1)
ـــــــــــــــــــ
1-تقویم شیعه، صفحه



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 16ساعت ساعت 2:31 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

در شب ششم محرم جناب حبیب بن مظاهر اسدى با اذن امام حسین(علیه السلام) براى آوردن یاور و کمک، به قبیله بنى اسد رفت. اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند، ولى جاسوسان به عمر سعد خبر دادند، عمر عده اى را فرستاد تا مانع از آنها شوند. درگیرى رخ داد که در این میان جمعى از بنى اسد شهید و زخمى و بقیه ناگزیر به فرار شدند. سپس حبیب بن مظاهر خدمت امام حسین(علیه السلام) آمد و جریان را عرض کرد.(1)



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 16ساعت ساعت 2:29 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

به نقلى در این روز عمر سعد، شبث بن ربعى خبیث را همراه سه هزار مرد سفاک با کوبیدن طبل و دهل، کنار فرات فرستاد که اطراف آن را به محاصره درآورند.(1)
ـــــــــــــــــــ
1-تقویم شیعه، صفحه



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 16ساعت ساعت 2:27 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

شبث بن ربعى کوفى، یکى از دعوت کنندگان امام حسین(علیه السلام) به کوفه بود که ابن زیاد پس از حرکت کردن امام حسین(علیه السلام) به سمت کوفه، او را نزد خود خواست. وى نخست خود را به بیمارى زد ولى شبانه نزد ابن زیاد رفت و جایزه گرفت و به همراه چهار هزار نفر رهسپار کربلاء شد و روز پنجم محرم سال 61 هجرى قمرى به کربلاء رسید.
شبث بن ربعى کوفى شخصى منافق و خبیث بود، زیرا نخست از اصحاب حضرت على(علیه السلام) بود و بعد جزء گروه خوارج شد. سپس توبه کرد و بعد از مدتى براى کشتن امام حسین(علیه السلام) عازم کربلاء شد و بعد از واقعه کربلاء با مختار به طلب خون امام حسین(علیه السلام) قیام نمود، سپس در قتل مختار حضور پیدا کرد و در حدود سال 80 هجرى قمرى در کوفه درگذشت.
در بیان خباثت این مرد بى دین همین بس که وى صاحب یکى از مساجدى بود که پس از قتل امام حسین(علیه السلام) در کوفه جهت سرور و خوشحالى از کشته شدن امام(علیه السلام) تجدید بنا شده بود. مساجدى که به این منظور تجدید بنا شده بودند، عبارتند از: مسجد اشعث بن قیس ـ مسجد جریر بن عبدالله بَجَلى ـ مسجد سماک بن مخرمه ـ مسجد شبث بن ربعى.(1)
امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا به شبث خطاب فرمود: اى شبث بن ربعى و اى حجّار بن اَبجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث، مگر شما نبودید که براى من نامه نوشتید که میوه هاى اشجار ما رسیده و بوستانهاى ما سبز گشته و از براى یارى کردنت لشکرها آراسته ایم. در این هنگام قیس بن اشعث گفت: ما نمى دانیم چه مى گوئى لکن حکم یزید و ابن زیاد را بپذیر، حضرت فرمود: لا واللّه هرگز دست ذلت به دست شما نمى دهم و از شما هم نمى گذرم.(2)

ـــــــــــــــــــ
1-تاریخ کوفه، صفحه 46.



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 16ساعت ساعت 2:26 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

ابن زیاد در سال 61 هجرى قمرى در کوفه بر منبر رفت و معاویه و یزید را ستود و اظهار مسلمان بودن کرد و مردم را به جنگ با امام حسین(علیه السلام) تحریک نمود.(1)



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 16ساعت ساعت 2:23 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

سعد بن ابى وقاص با خاندان رسول اکرم(علیهم السلام) رابطه خوشى نداشت حتى در شوراى عمر حق رأى را به عبدالرحمن بن عوف داد و بعد از کشته شدن عثمان با حضرت على(علیه السلام)بیعت نکرد. پسرش عمر بن سعد راه پدر را ادامه داد و با این خاندان که هادى امت بودند رابطه خوبى نداشت، ابن زیاد ملک رى رابه عمر سعد داده بود. چون ابن زیاد از خبر ورود امام حسین(علیه السلام) به عراق مطلع شد، قاصدى نزد عمر فرستاد که اول به جنگ حسین بن على(علیه السلام) برود و او را بکُشد سپس به سمت شهر رى روانه شود.
عمر سعد نزد ابن زیاد آمد و گفت: مرا عفو نما. وى گفت: عفو مى کنم لکن ملک رى را از تو مى گیرم. عمر سعد گفت: یک شب مهلت بده. در نهایت هواى ریاست رى بر او غلبه کرد و تصمیم به جنگ با امام(علیه السلام) گرفت و روز دیگر نزد ابن زیاد آمد و قتل امام حسین(علیه السلام)را عهده دار شد. ابن زیاد با لشکرى عظیم او را به کربلا روانه کرد، تا اینکه که روز سوم محرم وارد کربلا شدند.
ابن قولویه در صفحه 74 از کتاب «کامل» و طبرسى درصفحه 134 از کتاب «احتجاج» به سندهاى معتبر از اصبغ بن نباته و غیره نقل کرده اند که روزى حضرت على(علیه السلام) بر منبر کوفه خطبه مى خواند و مى فرمود: آنچه مى خواهید از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. پس به خدا سوگند هر چه سوال کنید از خبرهاى گذشته و آینده به شما خبر مى دهم. سعد بن ابى وقاص پدر عمر سعد برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین خبر ده مرا که در سر و ریش من، چقدر مو است.
حضرت فرمود: که رسول خدا(علیهم السلام) خبر داده که در بن هر موئى از تو شیطانى است که ترا گمراه مى کند و در خانه تو فرزندى است که فرزند من حسین(علیه السلام) را شهید خواهد نمود و اگر خبر دهم عدد موهاى تو چقدر است باز مرا تصدیق نخواهى کرد، لکن به آن خبرى که گفتم حقیقت گفتار من ظاهر مى شود.
ناگفته نماند در آن وقت عمربن سعد کودکى بود که تازه راه مى رفت بعضى مى گویند در کربلاء تقریباً 23 سال داشت ولى بعضى قائلند 36 ساله بود، سعد بن وقاص در سال 75 هجرى قمرى در سن 74 سالگى مُرد و در بقیع دفن شد.(1)



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 16ساعت ساعت 2:21 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 امام حسین(علیه السلام) براى بزرگان کوفه نامه اى نوشتند و آن را به قیس بن مسهَّر صیداوى دادند که به کوفه برساند. مأمورین در بین راه، قیس را گرفتند، و پس از آنکه او بر ضد یزید و ابن زیاد سخن گفت، او را به شهادت رساندند.(1)



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 16ساعت ساعت 2:20 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

امام حسین(علیه السلام) روز چهارشنبه، دوم محرم سال 61 هجرى قمرى به کربلا رسید. در این هنگام اسب ایشان از حرکت ایستاد، لذا بر مرکب دیگر سوار شدند و تا هفت مرکب عوض کردند، هیچکدام حرکت نکرد. امام (براى فهماندن به حاضرین) فرمودند: این زمین چه نام دارد؟
عرض شد: غاضریهّ ـ ماریه ـ نینوا ـ شاطى الفرات ـ کربلاء.
حضرت آهى از دل برآورد و فرمود: توقف کنید، همین جا مردان ما شهید و خون ما ریخته و حرم ما اسیر مى گردد، قبر ما زیارتگاه مى شود، این است همان نقطه اى که جدّم براى انجام وظیفه به من وعده کرده است.
در جلد سوم کشکول بحرانى آمده: امام، کربلاء را چهار میل در چهار میل به شصت هزار درهم خرید و به ایشان یعنى اهل نینوا و غاضریّه داد و شرط کرد: مردم را به این قبر راهنمائى و سه روز زوّار را مهمان کنند.
همزمان با ورود امام به کربلاء حرّبن یزید به کربلاء وارد شد، نامه اى از عبیداللّه دریافت نمود که هر جا امام فرود آمد، او را در سختى قرار دهد.(1)



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 16ساعت ساعت 2:18 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin